نشانه هاي هيجاني افسردگي
نشانه هاي هيجاني افسردگي
وقتي از يك بيمار افسرده سؤال مي شود كه چه احساسي دارد، رايجترين صفتهايي كه به كار مي برد عبارت اند از:
«غمگين، دمغ، بدبخا، درمانده، نااميد، تنها، ناخشنود، اندوهگين، بي ارزش، شرمنده، حقير، نگران، بي مصرف گناهكار.»
غم برجسته ترين و فراوان ترين نشانه هاي هيجاني در افسردگي است. غم آنچنان بر زددگي يك بيمار حاكم بود كه او تقريباً در تمام ساعات بيداري خود گريه مي كرد. او به خاطر گريه بيش از حد نمي توانست از عهدة مكالمة اجتماعي بر آبد. اين حالت با چنان شدتي در درمان رخ داد كه تقريباً هيچ درماني صورت نگرفت. اين خلق ماليخوليايي در اوقات روز فرق مي كند. عموماص افراد افسرده هنگام صبح احساس بدتري دارند، و وقتي روز سپري مي شود، به نظر مي رسد خلق آنها اندكي سبك مي شود، همراه با احساسهاي غم، احساسهاي اضطراب نيز اغلب در افسردگي وجود دارند. فقدان مسرت، از بين رفتن شادي زندگي، تقريباً به اندازة غم در افسردگي فراگير است. فعاليت هايي كه قبلاً موجب احساس خشنودي مي شوند، كند و يكنواخت مي شوند. بي علاقگي معمولاً در آغاز فقط در چند فعاليت، مثل كار وجود دارد. اما زماني كه شدت افسردگي افزايش مي يابد، بي علاقگي عملاً به هر فعاليتي كه شخص انجام مي دهد گسترش كي يابد. لذت ناشي از تفريحات، سرگرمي و خانوده. كاهش مي يابد. افراد معاشرتي كه قبلاً از رفتن به ميهاماني لذت مي بردند، از گردهمايي هاي اجتماعي خودداري مي كنند. بالاخره، حتي كاركردهاي زيستي، نظير خوردن و ميل جنسي، جاذبه خود را از دست مي دهند. نود و دو درصد از بيماران افسرده، ديگر از دلبستگي هاي موجود در زندگي خود احساس خشنودي نمي كنند، و شصت و چهار درصد بيماران افسرده احساس خود نسبت به ديگران را از دست مي دهند.(به نقل از روزنهان و سليگمن: ترجمه سيد محمدي، 1379 شناخت درماني در درمان افراد افسرده)
پك(1968) ابتدا شناخت درماني را روي افسردگي اجرا مي كرد. در مورد افسردگي بيش از هر اختلال ديگري تحقيق شده است. مفهوم بندي هايي كه در مورد افسردگي لايه شده عبارتند از فراياد شناختي، مارپيچ نزولي افسردگي و جامعه گرايي و خودمختاري. اين مباني نظري افسردگي، چارچوبي براي كاربرد راهبردهاي شناختي و ديگر راهبردها فراهم مي آورند.
فراياد شناختي[1] به نگاه منفي افسرده ها در مورد خودشان، دنيا و شكست هايشان اشاره دارد. طبق ديدگاه ادراك خويشتن، افسرده ها خودشان را از انسان هاي بي ارزش، تنها و بي عرضه مي دانند. در عين حال دنيا را مملو از توقعات طاقت فرسا و موانعي مي دانند كه اجازه نمي دهند آنها به اهداف شان برسند. افسرده ها نگاه غم انگيزي به آينده دارند آنها معتقدند شديدتر مي شود و موفق نخواهند شد. چنين ادراك هايي باعث مي شود مردود و نا اميد، خسته و بي تفاوت شوند. تحريف هاي شناختي آنها نيز همان تعريف هايي است كه اشاره شد.
يك ديدگاه نظري ديگر در مورد افسردگي، مارپيچ شناختي[2] است. مارپيچ نزولي افسردگي كه با ترايا و شناختي رابطة دارد، روابط طرحواره ها، افكار خودكار منفي، خلق و ادراك هاي منفي را نشان مي دهد. عقايد بنيادي و طرحواره هاي افسرده در مورد شكست، زمينه ساز برخي واكنش ها در آنها مي شود.
يك (1983) با بررسي بيشتر افسردگي دريافت دو بعد ديگر هم در افسردگي مهمند: وابستگي اجتماعي و خودمختاري اگرچه يك نفر مي تواند به طور همزمان از لحاظ اجتماعي وابسته و خودمختار باشد ولي انسان ها معمولاً به يكي از اين دو، گزايش بيشتري دارند. انسان هاي خود مختار به طور كلي شخصيتي هدفمند، مستقل و مصمم دارند. در هنگام افسردگي از اين كه نمي توانند خود پندار خويش را حفظ كنند ناراحت مي شوند. ولي شخصيت هاي سلطه پذير به وابستگي، نزديكي و توجه و مراقبت ديگران اهميت مي دهند. آنها در هنگام افسردگي حساسيت خاصي نسبت به طرد شدن و از دست دادن روابط ميان فردي پيدا مي كنند.(به نقل از شارف، ترجمة فيروزبخت)
به هنگام افسردگي چه كاري بايد انجام دهيم:
اولين مسأله يادآوري اين حقيقت است كه همة مردم در دوره يا دوره هايي از زدنگي خود دچار افسردگي مي شوند. براي ارزيابي اين كه چرا افسردگي شده ايد زماني را در نظر بگيريد. در بسياري از موارد احساس غمگيني واكنشي مورد انتظار و متناسب به يك فشارزا و يا موقعيت است؛ بهرحال وقتي احساس غمگيني براي مدت زماني طولاني تداوم يافت و يا در توانايي شما در عملكردهايتان تداخل كرد عاقلانه خواهد بود اگر در تغيير وضعيت تان بكوشيد. بعضي از كارهايي كه مي توانيد انجام دهيد اينها هستند.
- به روزهايتان ساختار دهيد. اهداف روزانة كوچكي را انتخاب كردهخ و سعي كنيد كه به آنها عمل كنيد.
- براي هر روز فعاليت هاي لذت بخش و شادي آور در نظر بگيريد. به خود بگوئيد كه چيزي براي لذت بردن وجود دارد كه مستلزم صرف مقداري نيرو از جانب شماست.
- به ورزشهاي پر تحرك از قبيل شنا، دو و تنيس بپردازيد.
- به اندازه كافي استراحت و خواب داشت باشيد، اما در آنها افراط نكنيد.
- ار رژيم هاي غذايي متعادل استفاده كنيد. خوردن غذاهاي شور را قطع كنيد.
- به خود اجازة تجريه كردن احساسات خود را بدهيد. اگر به گريه كردن احساس نياز مي كنيد، گريه كنيد.
- اگر عصباني هستيد راهي مطمئن براي بيان خشم خود در مدت زماني كوتاه پيدا كنيد.
- كاغذي بر داريد، چگونگي احساس و تفكر خود را يادداشت نمائيد. اين روش راهي مطمئن براي تجربة احساسات خودتان در تضاد با نگهداري آنها در درون، مي باشد.
- با هرگونه خودگويي يا پيامدهاي منفي كه ممكن است به خودتان بدهيد، مبارزه كنيد. به آنچه كه فكر مي كنيد درست، واقعي و ملموس است چنگ بزنيد و از نتيجه گيريها و فرضيه سازي هاي شتاب زده خودداري نمائيد. به مواد منفي تمركز نكنيد.
- يك تيم حمايتي از افراد خوب براي خود فراهم كنيد. شامل هر كسي كه مي تواند حمايت كننده، تشويق كننده و متعادل كننده باشد. (به نقل از بروشور حوزه معاونت دانشجويي و فرهنگي مركز مشاوره دانشجويي دانشگاه تهران)
ديدگاههاي نظري دربارة افسردگي:
بالبي مهتقد است كه نياز به تماس از بدو تولد در كودك وجود دارد و اصطلاح دلبستگي در چهارچوب نظرية وي، منعكس كنندة يك نياز اجتماعي نخستين است.
بالبي مفهوم دلبستگي را بر اساس چند خصيصة مهم توصيف كرده است:
– رفتار دلبستگي شامل هر نوع رفتاري است كه پيامد آن، حفظ يا به دست آوردن مجاورت فرد مورد توجه باشد اهميت آن دز زندگي انسان لا اقل در رفتارهاي تغذيه و جنسي است.
– رفتار دلبستگي كه در آغاز به صورت واكنشهايي به منظور حفظ مجاورت كودك و والدين است بتدريج در خلال تحول بهنجار، براي تضمين روابط عاطفي آن، در سراسر زندگي همواره حاضر فعالند، به هيچ وجه به دورة كودكي محدود نمي شوند و وجود آنها در فرد بزرگسال را نمي توان يك واپس روي مرضي به مرحلة پائين تر و يا رفتاري رشد نايافته تلقي كرد. ديدگاه اخير كه تقريباً تمامي نظر به پردازان روان تحليل گري از آن دفاع كرده اند، ناشي از مفهوم سازيهاي برخاسته از نظرية دهاني و ثانوي دانستني دلبستگي است. در حالي كه بالبي، رفتار مرضي را ناشي از انحراف از خط تحول مي نامند انحرافي كه معمولاً در همه سنين نوعي دلبستگي اضطراب آميز را در پي دارد.
بخش عمده اي از شديدترين هيجانها در خلال سالهاي رشد نايافتگي(دوره هاي كودكي و نوجواني) مسير رفتار و الگوي دلبستگي را تعيين مي كنند و بدين ترتيب روابزط عاطفي يك فرد در سراسر زندگي، به هيچگونه توحيد يافتگي رفتار و وابستگي در چهارچوب شخصيت وي وابسته است.
– بخش عمده اي از شديدترين هيجانها در خلال شكل گيري، حفظ، قطع و يا تجديد روابط دلبستگي آشكار مي شوند و از آنجا كه هيجانها به طور معمول چگونگي حالتهاي عاطفي يك فرد را منعكس مي كنند، بنابراين روانشناسي و آسيب شناسي هيجانها بيشتر به منزلة روانشناسي و آسيب شناسي حالتهاي عاطفي و به طور عمده دلبستگي در نظر گرفته مي شوند.
-بخش عمده اي از شديدترين هيجانها در خلال شكل گيري، حفظ، قطع، و يا تجديد روابط، دلبستگي آشكار مي شوند و از آنجا كه هيجانها به طور معمول چگونگي حالتهاي عاطفي يك فرد را منعكس مي كنند، بنابراين روانشناسي هيجانهاي بيشتر به منزلة روانشناسي و آسيب شناسي حالتهاي عاطفي و به طور عمده دلبستگي در نظر گرفته مي شوند.
بر اساس اين چهارچوب ميتوان رابطه مفهوم دلبستگي با فقدان و حالتهاي تنش و استيصال ناشي از آن را بخوبي درك كرد، چرا كه هدف رفتار دلبستگي، حفظ رابطه اي عاطفي است و هر موقعيتي كه بتواند چنين رابطه اي را در معرض خطر فقدان بيشتر باشد، واكنشها گسترده تر و متنوعتر خواهند بود. در چنين مواردي، قدرتمندترين رفتارهاي دلبستگي مانند در آويختن، گريه كردن، گاهي اعتراض كه شامل تنش فيزيولوژيكي گسترده و استيصال هيجاني نيز هست، بروز خواهند كرد. در صورتي كه اين اعمال به موفقيت دست يابند، رابطه از سر گرفته ميشود، رفتارهاي دلبستگي خاتمه يافته و حالت تنش و استيصال تسكين مي يابد و در غير اين صورت، كوشش فرد تضعيف و بطور موقت متوقف مي شود اما امكان بروز مجدد آن همواره وجود دارد و در پاره اي از شرايط از نو فعال مي شود به عبارت ديگر، ارگانيسم در حالت تنش مزمني قرار ميگيرد، حالتي كه به صورت يك درماندگي مزمن كه مي تواند در فواصل معيني به صورت حاد متجلي شود، احساس مي گردد.
بدين ترتيب، بالبي آشكارا غمگيني را از افسردگي مزمن متمايز ميكند. غمگيني كه به منزلة نوعي واكنش بهنجار و سالم است در برابر فقدان يا انتظار فقدان (فرد محبوب، مكان مورد علاقه يا يك نقش اجتماعي) برانگيخته مي شود اما فرد غمگين ميداند كه چه كسي يا چه چيزي را از دست داده است و با تمام وجود و احتمالاً با تكيه بر كسي كه مورد اطمينان اوست كوشش ميكند تا آن را باز گرداند. بنابراين فرد غمگين اميد خود را از دست نمي دهد و احساس صلاحيت و ارزش ضخصي وي دست نخورده باقي مي ماند.
بالبي بر اين باور است كه تا وقتي مبادله هاي فعالي بين فرد و جهان خارج در سطح فكر يا در سطح عمل باقي يمانند و اميد، ترس، خشم، ارضا، ناكامي و يا هر تركيبي از اين حالتهاي عاطفي وجود داشته باشند، حالت فاعلي فرد را نميتوان معادل افسردگي دانست. اما اگر مبادله قطع شود افسردگي بروز ميكند و تا هنگامي كه الگوهاي تمايل جديدي در ارتباط با موضوع يا هدف ديگري سازمان يابند، تداوم مي يابند. كسي كه بتواند اين دوره از هم پاشيدگي ناشي از قطع مبادله را تحمل كند و پس از مدت نه چندان طولاني. به رفتارها، افكار و احساسات خود براي ايجاد تعاملهاي جديد. سازمان بخشد از نظر رواني. فردي سالم محسوب مي شود. توفيق در اين راه نيز مستلزم آن است كه احساس صلاحيت و ارزش شخصي فرد دست نخورده باقي مانده باشد.
اما در پاره اي از موارد، حالت افسردگي كه بر اساس احساس رهانندگي، ناتواني در بر انگيختن عشق، احساس طرد شدگي، نا اميدي و استيصال كم و بيش متمايز مي شوند، پا بر جا ميماند و بالبي اين افسردگي را به پاره اي از عوامل نسبت مي دهد كه مي توانند به صورت مجزا و يا به گونه اي همزمان مداخله كنند.
پايان نامه كارشناسي ارشد
به نقل از حشمتي، فاطمه، پايان نامه كارشناسي ارشد 1376
تعريف امدادگر:
حفظ سلامت و مبارزه با بيماريها زير شاخة پزشكي است اما هميشه پزشك در دسترس نيست و ايجاب مي كند كه از دانش نجات انسان در شرايط اضطراري آگاه باشند و در مواقع ويژه از آن بهره گيرند و تا قبل از رساندن بيمار به پزشك اقدامات اوليه صورت گيرد. ]تعريف ديگر امدادگر در پايين[ ] به نقل از سيد محمد جواد هاشمي چاپ 1380[
خصوصيات يا ويژگيهاي امدادگر:
1-داشتن اطلاعات كافي و مهارتهاي لازم جهت انجام كمكهاي اوليه
2-حفظ خونسردي در حين مواجهه با صحنه آسيب و مصدومين
3-سرعت عمل در كار، اين امر براي رسيدگي به عوامل تهديد كننده زندگي پر اهميت مي باشد.
4-داشتن ابتكار عمل و حداكثر استفاده از حداقل وسايل موجود.
5-تسلي بخشيدن به مصدومين و حمايت رواني از آنها
6-رعايت فرهنگ غالب منطقه آسيب و پايبندي به تعاليم مذهبي و ارزشها
7-شناخت محدوده فعاليت خود و عدم دخالت در امور پزشكي
8-اراسته بودن ظاهر و برخورد مناسب .(به نقل از توفيقي نمين، فرشيد 1389)
تعريف كمكهاي اوليه و امداد[First aid and relief]
به اقدامات اوليه اي گويند كه بلافاصله پس از بروز حادثه و قبل از رسيدن به مركز درماني صورت مي گيرد و سبب كاهش چشمگير مرگ و مير و تخفيف بيماري و آسيبهاي مصدوم مي شود.
هدف ما از كمكهاي اوليه:
1-پيش بيمارستاني بودن اين كمكها
2-ضرورت انجام سريع آن.
3-كاهش مرگ و مير (Mortality) و پيشرفت بيماري (Morbidity) .(به نقل از توفيقي نمين. فرشيد 1381)
تعريف عمليات نجات:
تعريف ديگر امدادگر: (Firdt aider)
فرد كمك كننده ضرورتاً نياز به داشتن مدرك پزشكي و پرستاري نداشته و با آموختن اصول كمكهاي اوليه مي تواند به نجات جان مصدومين بپردازد. علاوه بر آن ساير نيازهاي افراد آسيب ديده را برآورده كند.(به نقل از توفيقي نمين، فرشيد 1382)
تعريف كمكهاي اوليه:
به كليه اقدامت كمكي يا درماني گويند كه به مصدوم يا فردي كه به طور ناگهاني بيمار ناتوان شده، ارائه مي شود گويند.
بقية ويژگيهاي يك امدادگر
حداكثر تلاش خود را انجام دهد:
كمكهاي اوليه نيز مانند ساير دانسته هاي بشر، خالي از اشتباه نيست. حتي با وجود اين كه حداكثر تلاش خود را كرده ايد و درمان مناسب را ارائه داده ايد ممكن است وضعيت مصدوم آنگونه كه انتظار داريد بهبود نيابد. بعضي از شرايط حتي با وجود ارائه بهترين خدمات پزشكي به طور غير قابل اجتنابي مرگبار مي باشد. شما حداكثر تلاش خود را بكنيد وجدانتان آسوده باشد.(به نقل از حضرتي وجداني 1383)
حفظ آرامش در ارائه كمكهاي اوليه:
مصدوم بايد در ابتدا احساس امنيت كرده به شما اطمينان كند. با رعايت نكات زير ميتوانيد فضايي امن و مطمئن براي او فراهم آوريد.
1-عكس العملهاي خود را كنترل كنيد و سعي كنيد مشكل پيش آمده را به خوبي اداره نمائيد.
2-آرامش خود را حفظ كنيد و منطقي عمل نمائيد.
3-قاطع در عين حال ملايم رفتار كنيد.
4-با مصدوم درستانه برخورد كنيد و با او با صراحت و هدفمند صحبت كنيد.
اعتماد مصدوم را به خود جلب كنيد:
در طول مدت معاينه و مداواي مصدوم با او صحبت كنيد.
1-به مصدوم توضيح دهيد كه قصد داريد چه كاري انجام دهيد.
2-سؤالات مصدوم را صادقانه جواب دهيد تا ترس او كمتر شود چنانچه جواب سؤالي را نمي دانيد به صراحت به او بگوئيد.
3-با نزديكترين خويشاوند مصدون يا هر فرد ديگري كه لازم است از موضوع با خبر شود تماس بگيريد.
4-هرگز مصدوم بدحال و شديداً آسيب ديده و يا مصدوم در حال مرگ را تنها ترك نكنيد. به خويشامندان مصدوم اطلاع بدهيد. (به نقل از همان منبع قبلي)
اطلاع دادن مرگ مصدوم به بستگانشان به عهده پليس يا پزشك مسئول مي باشد. با اين حال گاه شما مجبوريد كه اين كار را انجام دهيد، در اين شرايط اول از همه مطمئن شويد فردي كه با او صحبت مي كنيد، همان فرد مورد نظر مصدوم است، پس با سادگي و با صداقت كامل حادثه را توضيح دهيد و نبايد موضوع را نامفهوم و يا اغراق آميز بيان كنيم. و حتي اگر چيزي در نوع حادثه و شدت آن نداشتيد صادقانه بگوييد و اطلاعات غلط ندهيد.
وظايف امدادگر: ]نقل قول از مربيان گروه آموزشي كمكهاي اوليه و فوريتهاي پزشكي زير نظر دكتر علي اكبر پور فتح الله رئيس انتقال خون كل كشور[
وظيفة امدادگر آن است كه به سرعت و با آرامش و بدون اينكه دست پاچه شود وارد عمل شود، موقعيت سانحه و وضعيت مصدوم را درك كند و تشخيص درستي از وضعيت حادثه داشته باشد و بدون معطلي روشهاي صحيح درماني را بكار بندد و بر اساس جراحت وضع مصدوم ترتيب انتقال او را به مركز درماني بدهد.
امدادگر بايستي موقعيت را درك كند و رعايت ايمني را بنمايد و در صورت لزوم از ديگران كمك بخواهد و اولويتهاي درماني را تعيين كند به همين منظور بايستي ابتدا تنفس بيمار بررسي شود و در صورت باز بودن راه تنفس مصنوعي را شروع كند. وضعيت ضربان قلب را بسنجد، سپس خونريزي را كنترا كند و در مرحله بعد كنترل سطح هوشياري بيمار است. دادن آرامش به بيمار، گرفتن شرح حال وي، بررسي آسيبهاي داخلي (سر و سينه و شكم)، زخمهاي باز و شكستگي ها، كنترل علائم حياتي بيمار و رساندن مصدوم در سريعترين زمان ممكن به پزشك و مراكز درماني از جمله وظايف امدادگر مي باشد.(به نقل از مربيان گروه آموزشي كمكهاي اوليه زير نظر دكتر پور فتح، علي اكبر 1374)
نحوة مراقبت از خود
كنترل استرس
وجود اضطراب و هيجان در زمان انجام كمكهاي اوليه و درمان مصدوم طبيعي است، استرس مي تواند آرامش جسمي و رواني شما را تحت تأثير قرار دهد. بعضي از افراد نسبت به استرس حساس تر هستند، شما به عنوان يك امدادگر براي حفظ سلامت خود و ارائه مفيد خدمات بهتر است نحوة مقابله با اضطراب بدانيد.(به نقل از جلالي و حضرتي، 1383)
واكنش به استرسها
امدادرساني همواره با استرسهاي شديدي براي امدادگران، مصدومين و اطرافيانش همراه است. ديدن صحنه هاي مرگ و جراحتهاي شديد، يكي از خشن ترين صحنههايي است كه يك امدادگر تجربه مي كند و ممكن است تأثيرات زيادي در زوان و رفتارهاي امدادگر و اطرافيانش بر جاي گذارد، لذا در كنار هر گروه امداد و نجات حضور يك روانشناس ضروري است.
واكنش هاي ديررس:
مشكلات احساسي، پس از يك خادثخ مي تواند حتي پس از بازگشت به زندگي روزمره نيز، شما را درگير كند، اين مشكلات بسته به تجربخ شما و نوع حادثه فرق ميكند. استرس در طولاني مدت مي تواند خود را به اشكال مختلفي نشان دهد: مثل
1-لرزش دستها و دل پيچه
2-تعريق زياد
3-ياداوري مكرر حادثه
4-كابوس و خوابهاي آشفته
5-تمايل به گريستن
6-تنشهاي روحي و تحريك پذيري
7-احساس تنهايي و انزوا
اين علائم با گذشت زمان از بين مي روند، ورزش و تمرينهاي آرامش بخش مانند يوگا و مديتيشن مي توانند به شما كمك كنند. در واقع انجام هر كاري كه از آن لذت مي بريد براي آرامش يافتن و رفع تنش راه مناسبي مي باشد.
واكنشهاي شديد:
چنانچه شاهد يك خطر جدي باشد و يا اينكه يك خطر جدي زندگي شما را تهديد كند تا مدتها پس از حادثه ممكن است از عوارض ناشي از استرس رنج ببريد. مثلاُ ممكن است:
1-حادثه را مرتب براي خود مرور كنيد.
2-از روبرو شدن با موقعيتها، افراد و مكانهايي كه به نحوي با حادثه در ابتباطند دوري كنيد.
3-بي قراري كنيد.
در اين شرايط بهتر است به پزشك يا روانشناس مراجعه كنيد.(به نقل از نشريه جمعيت هلال احمر، 1381
مروري بر سابقه پيشينه تحقيق
در يك تحقيق ارتباط افسردگي با استرس و نحوه مقابله با آن مورد ارزيابي قرار گرفت. در اين تحقيق با استفاده از پرسشنامه افسردگي بك و شيوه هاي مقياس مقابله اي (لازاروس 1983) و ارزيابي كلي و مقياسهاي فرعي استدوسورها و مقياس جامع ارزيابي استرس روي 227 نفر دانسجوي شاغل فارغ التحصيل مورد اجراء در آمد.
فرضيه عبارت بود از اينكه اشخاص با افسردگي خفيف در مقايسه با اشخاص غير افسرده بايد بيشتر از سبك مقابله هيجان مدار حمايت شوند. افراد همچنين كمتر از افراد غير افسرده از سبك مقابله مسئله استفاده نموده اند.
افراد با افسردگي خفيف همچنين تجارب بيشتري از استرس را در مقايسه با افراد غير افسرده گزارش دادند و آنهائيكه تجربه به بيشتر استرس را داشتند بيشتر از آنهائيكه سطوح كمتري از استرس را داشته افسردگي را نشان دادند.
در يك مطالعه ديگر ارتباط بين استرس تجربه شده، تكنيك هاي مقابله و نمرات پرسشنامه بك روي 84 دانشجوي فارغ التحصيل مورد بررسي قرار گرفت.
با استفاده از نمرات يك بعنوان متغير وابسته، اثرات معني دار بين استرس، 3 الي 7 سبك مقابله مورد ارزيابي قرار گرفت نتايج تحقيق نشان داد كه تكنيك هاي مقابله تأكيد دارند روي نگرشهاي حمايت از خود (براي مثال اميدوار بودن) و به طور منفي به نمرات پرسشنامه بك مربوط بودند(روبين، پوول، تانك 1992)
در يك مطالعه ديگر، تعيين كننده هاي شخصي و زمينه اي مقابله و اضطراب و ارزيابي موقعيت ها بر يك مطالعه گذشته نكر مورد بررسي قرار گرفت.
پيش بيني كننده هاي زمينه اي و شخصي پاسخ هاي مقابله در ارزيابي موقعيت ها و متغيرهاي شخصي و زمينه اي بعنوان پيش بيني كننده و كنشهاي اضطرابي بطور روزانه و شرابيط آن مورد ارزيابي قرار گرفت. در طول چهار هفته تا اطلاعات روي 198 دانشجوي در حال فارغ التحصيل در زمينه هاي سبك هاي مقابله، اضطراب موقعيت (صفت)، تمايلات افسردگي، و افت تحصيلي جمع آوري شد.
در طول مدت: آزمون، اضطراب موقعيت و پاسخ هاي مقابله موقعيتي مورد ارزيابي قرار گرفت هماهنگ با پيش بيني ها يك تكامل معني دار بين موقعيت و ارزيابي اجتماعي، اضطراب صفت و اضطراب حالت پيدا شدو حالت اضطراب بطور منفي روي آرامش يا حالت آرايندگي تأثير گذاشت و كمتر با رفتارهاي مقابله اي كه تهديدي براي موقعيت خود بستگي داشت(كاراندير 1995)
در يك تحقيق ديگر(الگوي) محرك هاي فشارزاي زندگي، اثرات راهبردهاي مقابله اي(تسريع يا جهش، عزت نفس، رقابت اجتماعي) روي دو گروه از بچه هاي هنري، آمريكايي كه تجربه استرس با همسالان داشتند مورد ارزيابي قرار گرفت.
نتايج نشان داد كه محرك هاي فشار زا بي همسالان بطور معني داري ارتباط دارد با احساسات غمگيني (و سن فوريا) براي هر دو گروه سني، و انتخاب استراتژيهاي مقابله در تعامل است، با تسريع و جهش آنهائيكه جهش يا تسريع پائين را انتخاب كرده بودند و از واپس زني بيشتر استفاده نموده بودند و جهش آنهائيكه جهش يا تسريع پائين را انتخاب كرده بودند و از واپس زني بيشتر استفاده نموده بودند و آنهائيكه از تسريع يا جهش بيشتر نموده بودند. از تلافي بيشتر استفاده كردند (هانگ، كارن، ليونگ، فردريك، وانگر، نيكول)
در يك تحقيق ديگر ارتباط بين بگو و مگوهاي روزانه، حمايت هاي اجتماعي. راهبردهاي مقابله اي و افسردگي در دو گروه دانشجويان سياه پوست و سفيد پوست مورد بررسي قرار گرفت(96 دانشجوي سياه پوست و 64 دانسجوي سفيد پوست)
گرچه شدت ميانگين در بين دانشجويان سياه پوست اختلاف نداشت ولي آنها فراواني بالايي از بگو و مگوهاي روزانه گزارش داده اند. در مقابل دانشجويان سفيد پوست بيشتر از دو سال و خانواده حمايت اجتماعي را دريافت كرده بودند. و اين مسئله در دانسجويان سياه پوست بر عكس بود. ميانگين نمرات راهبردهاي مقابله تعامل نداشت. بجز حمايت خانوادگي ادراك شده كه مربوط به افسردگي پائين بين دانشجويان سياه پوست بود (يونگ، جون، كاسا. هاري، 1989) در يك مطالعه ارزيابي، استرس و مقابله در مادراني كه بچه هايشان از كار افتاده بود. آندو آنهائيكه از كار افتاده نبودند. با استفاده از مدل شناختي رفتاري استرس و مقابله آزمايش روي 96 نفر انجام شد. آزمونها نشان دادكه مادراني كه بچه هايشان دچار نقص بودند (Mod) سطوح بالاي از علائم افسردگي را گزارش دادند و تفاوت در پريشاني روانشناختي و رويكرد وضعيت سلامتي معني دار بود. آزمون همچنين به بررسي سبك مقابله و وضهيت سلامتي پرداخت نتايج نشان داد كه سبك مقابله هيجان مدار همراه است. افزايش پريشاني روانشناختي در مادران Mod، و سبك مقابله مسئله مدار ارتباط پيدا كرد به كاهش پريشاني روانشناختي (ميلر، گيت، گوردون، بروبرت، دامانيل، ريچارد، ميلر، لئونارد، 1993)
گزارش شده است كه افراد سن سطوح بالاي از علائم افسردگي را دارند. دلايل اين پديده، امكان دارد. شاخص فقدان، بالا رفتن سن و فقدان حمايت اجتماعي باشد. تحقيقات اخير به وجود تفاوتهاي فردي در مقابله پي برده اند. براي مثال فيلد، بلندكارد، ايرون 1998) دريافتند كه رابطه بين اعتقادات و مركز كنترل و پاسخ هاي مقابله بطور واقعي در گروه سني نوجوانان و افراد مخالف هم هستند. نتايج احتمالاً نيازمند فهم تفاوتهاي تاريخي، تغييرات رشدي، و تفاوت هايي در زمينه هاي اجتماعي است در يك مطالعه ديگر ارتباط بين مشكلات بين فردي و سبك هاي مقابله و خط خودكشي بر روي 71 بيمار رواني(بستري در بخش روانپزشكي) مورد مطالعه قرار گرفت (دانه گني 62-18) نتايج نشان داد كه مشكلات بين فدي كه بطور منحني دار به خطر خودكشي مربوط است سبك مقابله واپي زني (تمايل به اجتناب از درمان شدن يا موقعيت ناراحت) بطور مثبت نيز به خطر خودكشي مربوط گرديد(جوزف، شارون. پلاتچيك، روبرت، 1994)
در كشورها، تحقيقاتي كه در ارتباط مستقيم با موضوع پژوهش فعلي ما باشد صورت نگرفته است، البته تحقيقات مشابه با موضوع وجود دارد. مثلاً در يك تحقيق كه به بررسي راهبردهاي مقابله در بيماران وسواس اجبار صورت گرفته نشان داده شده است كه راهبردهاي مقابله در اينگونه بيماران بيشتر از نوع هيجاني و عاطفي است(محمدخاني، پروانه در يك تحقيق ديگر، كه به هنجاريابي پرسشنامه به سبك هاي مقابله اي انجام گرفته است، نتايج نشان داد كه ميانگين نمرات گروه مردان و زنان مورد مطالعه در چهار مقياس پرسشنامه C.S.Q نشان داد كه مردان گرايش بيشتري به كاربرد مقابله عقلاني و انفصالي و گرايش كمتري به كاربرد مقابله هيجاني نسبت به زنان دارند اما اين تفاوت از نظر آماري معني دار نبود.(پاكنژاد، محسن 1373)
در بررسي و تحقيقي كه توسط دو تن از محققين به نام هاي هسو و مارشال در سال 1988 به عمل آمد، شيوع علائم افسردگي بين دانشجويان دانشكده هاي پزشكي و ساير طبقات غير دانشجويي مورد مقايسه قرار گرفت. اين مقايسه از طريق جمع آوري اطلاعات بدست آورده از 1805 دانشجوي پزشكي دانشگاه انتاريو ontario كانادا در رده هاي انترن و دستياري و تعداد مشابهي از ساير طبقات غير دانشگاهي توسط مركز مطالعات اپيدميولوژي انجام پذيرفت و شيوع بيماري افسردگي در گروهها مورد اندازهگيري قرار گرفت. با توجه به نتايج اندازه گيري ها در رابطه با بيماري افسردگي محققين به نتايح زيذ دست بافتند.
1-نسبت افسردگي در ميان دانشجويان تخصصي پزشكي در مقايسه با ساير گروهها بيشتر بوده است.
2-آزمايشات نشان داد درصد دانشجويان زن كه داراي علائم بيماري افسردگي بودند از دانشجويان مرد بيشتر بود.
3-نسبت افسردگي در دختران مجرد دامشجو در مقايسه با زنان متأهل دانشجو بيشتر بود.
احمدي دو نمونه از دانشجويان دانشگاه اصفهان را از لحاظ افسردگي مورد مطالعه قرار داده است در نمونة اول 108 نفر از دانشجويان شركت داشتند كه در تابستان 64 مشغول به تحصيل بوده، بيش از 30 واحد براي فراغت از تحصيل نداشتند. نمونة دوم به 200 نفر از دانشجويان در نيمسال اول سال تحصيلي 65-64 تست افسردگي بك داشده شدو. هر دو نمونه بصورت تصادفي انتخاب شدند. تجزيه و تحليل هاي آماري نتايج حاصله از نمونة اول نشان مي دهد كه ميانگين افسردگي در پسران دانشجو بصورت چشمگيري بالا تر از دختران است.
آزمونهاي آماري نشان دهندة معني دار بودن اين تفاوت است. فراواني نشان مي دهد كه 6/18 درصد افسردگي در سطح خفيف، 1/16 درصد در سطح متوسط 5/8 درصد در سطح لديه ئ 7/1 درصد در سطح خيلي شديد داشته اند. با اينكه ميانگين پسران و دختران دانشجو، يكديگر متفاوت بود. ولي اين تفاوت از لحاظ آماري معني دار نيست.
بر اساس پژوهشي كه عالمي پور در مورد افسردگي دانشجويان انجام داده به اين نتيجه رسيده است كه افسردگي در ميان دانشجويان شهرستاني بيشتر از دانشجويان مقيم تهران است. علت افسردگي بيشتر دانشجويان شهرستاني در اين تحقيق عامل اجتماعي از قبيل دوري از خانواده، اقامت در خوابگاه و نبودن تكيه گاه عاطفي براي دانشجويان شهرستاني عنوان شده است.(عاليپور 1371)
فلاحي (1372) در پژوهشي كه بر روي 330 دانشجوي خوابگاهي سه دانشگاه، علوم پزشكي ايران، تهران، شهيد بهشتي انجام داده ميزان افسردگي آنها را مشخص ساخته است. نتايج اين پژوهش نشان دهندة رابطه معني داري بين افسردگي و اقامت در خوابگاه مي باشد. همچنين نتايج اين تحقيقي حاكي از بيشتر بودن افسردگي در جنس مؤنث نسبت به جنس مذكر مي باشد.
احمدي ميزان افسردگي 651 نفر از دانشجويان و دستياران دانشكدة پزشكي و دانشجويان دانشكدة فيزيوتراپي دانشگاه علوم پزشكي شيراز با استفاده از آزمون افسردگي بك مورد مطالعه قرار دارد . نتايج محاسبات آماري نشان داد كه 67/46 درصد از دانشجويان پزشكي ، 55/17 درصد از دانشجويان دانشكدة فيزيوتراپي دچار افسردگي در حد خفيف تا نسبتاً شديد هستند .
ملكي و ديگكران 1372 ميزان و شدت شيوع افسردگي و اضطراب را در ميان دانشجويان رشته هاي مختلف دانشگاه علوم پزشكي همدان را مورد بررسي قرار دادند. نتايج تحقيق آنها نشان مي دهد كه 1/27% از دانشجويان در آزمون افسردگي بك نمرهاي معادل يا بالاتر از 18 داشته اند . در اين تحقيق رابطة برخي متغيرها مثل ، وضعيت خانوادگي ، مالي و اجتماعي ، شغلي ، چگونگي گذراندن اوقات فراغت ، رشته و سال تحصيلي ، سوابق ابتلاء به بيماري جسماني و رواني ، افسردگي و اضطراب دانشجويان مورد مطالعه قرار گرفته است .
نتايج تحقيقاتي كه در اين فصل مورد بررسي قرار گرفت ، نشان مي دهد كه عوامل اجتماعي و محيطي در بروز افسردگي نقش عمده اي بر عهده دارند . فشارهاي اجتماعي ، فشارهاي محيطي در ابعاد مختلف ، وقوع رويدادهاي ناخوشايند در زندگي ، عدم تأمين اجتماعي و نظاير آن موجبات افسردگي را فراهم مي آورند . به همين سبب نمي توان افسردگي را تنها بعنوان يك پديدة رواني مورد مطالعه قرار داد .
بيشتر تحقيقاتي كه ذكر گرديد از چارچوب تئوريكي ارائه شده حمايت مي كند . وقتي در كنش متقابل فرد با محيط بنا به عللي فرد نمي تواند خود را با محيط سازگار نمايد . و يا تحمل فشارهاي محيط از تحمل وي خارج است و يا نمي تواند انتظارات محيط را برآورده نمايد ، ميل به افسردگي در وي زياد خواهد بود .
در مطالعه اي كه توسط Zung در كره در سال 1996 انجام گرفته ، نشان دهندة ميزاني از افسردگي در بين 953 تن از دانشجويان خارجحي فيليپيني ، تايواني و امريكايي دانشكده مي باشد . به نقل از مجله روانشناسي باليني در سال 1999 در دو گروه از دانشجويان برزيلي كالج در حد وسيعي مورد مطالعه قرار گرفت (تعداد 845 زن و 235 مرد) مقياس اندازه گيري BDI (تست افسردگي بك) بر طبق مشخصات جامعه سنجي و بيان معاني آن از اندازه هاي آيتمهاي انفرادي آن براي مجموع افراد مورد آزمايش با توجه به جنسيت آنها مورد مقايسه قرار گرفتند . نمره هاي تست BDI براي زنان درصد بالاتري را نشان مي داد .
در مجلة بهداشت كالج آمريكا 1996 ، از نتايج ارزيابي افسردگي و اهميت آكادميك آن در بين دانشجويان دانشگاه با استفاده از مقياس هاي استاندارد گزارش شده 63 دانشجو پرسشنامة افسردگي بك را كامل كردند و در مورد نحوة سازگاري اجتماعي و شخصي آنان گزارشاتي جمع آوري گشتند و مورد بررسي قرار گرفتند . در اين تحقيق مشاهده شد كه مشكلات تحصيلي ، كاهش فعاليتهاي تحقيقي و مشكلات بين فردي در 92% از دانشجويان وجود دارد . در تماس سطوح افسردگي ، اختلالات عاطفي ، بيكفايتي ، اضطراب و تشويق و بي علاقگي به محل تحصيل بيشتر شايع بوده است . بحث در مورد عوامل مؤثر در افسردگي دانشجويان و استفادة مدام از درمانهاي پزشكي و غيرپزشكي در جلوگيري از پيشرفت مرضي آن از ضروريات پرداختن به اين قبيل تحقيقات مي باشد .
[1] -cognitivetriad
[2] -cognitive spiral